سیمونا و آنجلا - اجازه دهید خود را دوست داشته باشید

بانوی ما زارو دی ایسکیا به سیمونا در 8 مارس 2024:

مادر را دیدم که تماماً لباس سفید پوشیده بود، با تاجی از دوازده ستاره بر سر و مانتوی سفیدی که شانه هایش را نیز پوشانده بود و تا پاهای برهنه اش که روی دنیا قرار داشت می رسید. مادر دستانش را به نشانه خوش آمدگویی باز و در دست راستش تسبیح بلند مقدسی از نور داشت.

باشد که عیسی مسیح ستوده شود.

فرزندان عزیزم، شما را دوست دارم و از شما سپاسگزارم که به این ندای من عجله کردید. بچه ها باز هم از شما دعا می کنم: دعای قوی و مستمر. دخترم با من دعا کن

من با مادر دعا کردم، سپس او پیام را از سر گرفت.

فرزندانم، چقدر نفرت، چقدر درد، چقدر رنج، چقدر جنگ در این دنیا وجود دارد، و با این حال شما می توانید در بهشت ​​زندگی کنید اگر فقط همدیگر را دوست داشته باشید، اگر فقط خدا را دوست داشته باشید. فرزندان من، زندگی خود را دعای مستمر قرار دهید. بچه ها، دوست بدارید و بگذارید خود را دوست داشته باشند. بگذارید خداوند وارد شود تا بخشی از زندگی شما شود. بچه ها دوستتون دارم دوستتون دارم اکنون من برکت مقدس خود را به شما می دهم. ممنون که به من عجله کردید

 

بانوی ما زارو دی ایسکیا به آنجلا در 8 مارس 2024:

امروز عصر مریم باکره با لباس سفید ظاهر شد. مانتویی که دور او پیچیده شده بود نیز سفید و پهن بود. همان مانتو سرش را هم پوشانده بود. بر سر او تاجی از دوازده ستاره درخشان بود. مریم باکره دستانش را در دعا به هم بسته بود. روی سینه او قلبی از گوشت بود که تاج خار داشت. در دستان او یک تسبیح مقدس بلند، سفید مانند نور بود که تقریباً تا پاهای او پایین می رفت. پاهای او برهنه بود و روی کره زمین قرار داشت. کره زمین توسط یک ابر خاکستری بزرگ احاطه شده بود. من آن را دیدم که در حال چرخش است، و در برخی از نقاط جهان، چیزی را دیدم که شبیه لکه های تیره بزرگ بود.

چهره مریم باکره بسیار غمگین بود. سرش را پایین انداخته بود، چشمانش پر از اشک بود که از صورتش تا پاهایش سرازیر شد، اما وقتی زمین را لمس کردند آن لکه ها ناپدید شدند.

باشد که عیسی مسیح ستوده شود.

بچه های عزیز وقت دعا و سکوت است. این زمان فیض است; بچه ها لطفا تبدیل شوید و به سوی خدا بازگردید. بچه ها، شاهزاده این دنیا سعی می کند با به هم ریختن افکار شما، شما را از عشق من جدا کند، اما نترسید، قوی باشید و در نماز استقامت کنید. با اعیاد مقدس، با روزه، با دعای تسبیح و کارهای خیر، خود را تقویت کنید. بگذار زندگیت دعا باشد. به روح القدس بسیار دعا کنید، بگذارید روح القدس شما را هدایت کند. او قلب های شما را باز می کند و هر قدم شما را هدایت می کند.

بچه ها، دلم را از درد می گذراند که ببینم دنیا چقدر بد است. برای صلح، که به طور فزاینده ای توسط قدرتمندان این جهان تهدید می شود، دعا کنید. برای کلیسای محبوب من بسیار دعا کنید - نه تنها برای کلیسای جهانی بلکه برای کلیسای محلی. برای جانشین مسیح دعا کنید. بچه های عزیز، به عیسی دعا کنید، همه ترس های خود را بر او بیاندازید. ناامید نشوید و هرگز امید خود را از دست ندهید. عیسی را دوست داشته باشید، به عیسی دعا کنید، عیسی را پرستش کنید. زانوهایت را خم کن و دعا کن.

وقتی مادر گفت «عیسی را ستایش کن»، نور بزرگی دیدم، و در سمت راست باکره، عیسی را روی صلیب دیدم. مادر به من گفت: دختر بیا با هم بپرستیم. در مقابل صلیب زانو زد.

عیسی نشانه های مصائب را داشت. بدنش زخمی شده بود، در بسیاری از قسمت های بدنش گوشتش پاره شده بود (گویا گم شده بود). مریم باکره گریه می کرد و در سکوت به او نگاه می کرد. عیسی با عشقی وصف ناپذیر به مادرش نگاه کرد که نگاه هایشان به هم می خورد. هیچ کلمه ای برای توصیف آنچه دیدم ندارم. عیسی کاملاً آغشته به خون بود، سرش با تاج خار سوراخ شده بود، صورتش مخدوش شده بود، با وجود اینکه نقابی از خون بود، عشق و زیبایی را منتقل می کرد. این لحظه برای من پایان ناپذیر به نظر می رسید.

من در سکوت دعا کردم و همه چیز و هر کسی را که خود را به دعای من سپرده بود به عیسی سپردم، اما به ویژه برای کلیسا و برای کشیشان دعا کردم.

سپس مریم باکره پیام را از سر گرفت.

بچه های عزیز، با من تماشا کنید، با من دعا کنید. نترس، من تو را به حال خودت رها نخواهم کرد، من در هر لحظه از روزت کنارت هستم و تو را در ردای خود می پوشانم. بگذارید خود را دوست داشته باشید

در پایان او به همه برکت داد. به نام پدر، پسر و روح القدس. آمین

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل
نوشته شده در پست, سیمونا و آنجلا.