سیمونا و آنجلا - من به تو می آیم تا به تو نشان دهم…

بانوی ما زارو دی ایسکیا به سیمونا در 26 سپتامبر 2023:

من مادر را دیدم. او همه لباس سفید پوشیده بود، روی سرش تاجی از دوازده ستاره و مانتو آبی رنگی بود که تا پاهایش پایین می آمد و روی سنگی قرار داشت و از زیر آن نهر آب جاری بود. مادر دستانش را به نشانه استقبال دراز کرده بود و در دست راستش تسبیح مقدس بلندی بود که گویی از قطرات یخ ساخته شده بود. باشد که عیسی مسیح ستایش شود.

فرزندان من، مدت زیادی است که به میان شما می آیم: نزد شما می آیم تا راهی را که به پسرم عیسی منتهی می شود به شما نشان دهم، نزد شما می آیم تا به شما کمک کنم، تا به شما آرامش و عشق بدهم. من نزد شما می آیم، فرزندانم، تا از عشق بی اندازه پدر، خدای خوب و عادل، با شما صحبت کنم. او در محبت بی اندازه خود پسر یگانه خود را به ما داد که خود را کاملاً به عنوان نان به شما داده است. بچه ها هیچ چیز زیباتر از این نیست که خود را ببخشیم، خود را با تمام جان و تن، از سر عشق بخشیدن. بچه ها، من نزد شما می آیم تا راهی را به شما نشان دهم که به خداوند منتهی می شود، جاده ای که اغلب باریک و پر پیچ و خم است، گاهی اوقات خسته کننده. می آیم دستت را بگیرم و راهنماییت کنم که در راه گم نشوی و وقتی خسته و بی قوت هستی، تو را در آغوش می گیرم و مثل بچه ها حملت می کنم. فرزندان من، خود را در آغوش من تسلیم کنید و بگذارید من شما را راهنمایی کنم، بگذارید سالم و سلامت شما را به خانه پدری برسانم.

فرزندانم، من شما را دوست دارم، شما را با عشقی بی اندازه دوست دارم. بچه ها، از قلب پاک من روی گردان، دست من را رها نکنید. فرزندان من، خدای پدر خوب و عادل است و شما را با عشقی بی اندازه دوست دارد، عشقی بی همتا. از میان شما فرزندانم می گذرم، نوازشتان می کنم، دل هایتان را لمس می کنم، اشک هایتان را پاک می کنم، به آه هایتان گوش می دهم. بچه ها دوستتون دارم دوستتون دارم

اکنون نعمت مقدس خود را به شما می دهم. متشکرم که به من عجله کردید

 

بانوی ما زارو دی ایسکیا به آنجلا در 26 سپتامبر 2023:

امروز بعدازظهر مادر با لباس سفید ظاهر شد. مانتویی که دور او پیچیده شده بود نیز سفید و پهن بود و همان مانتو سر او را نیز پوشانده بود. بر سر او تاجی از دوازده ستاره درخشان بود. روی سینه مادر قلبی از گوشت داشت که تاج خار داشت. باکره دستانش را در دعا به هم بسته بود. در دستانش تسبیح بلند مقدسی بود، سفیدی مثل نور، که تقریباً تا پاهای برهنه اش که روی دنیا گذاشته شده بود می رسید.زمین]. روی دنیا مار بود که مریم مقدس با پای راستش محکم گرفته بود. جهان در ابر بزرگ خاکستری پوشیده شده بود. باکره بخشی از مانتو خود را روی قسمتی از جهان لغزید و آن را پوشاند. صورت مادر غمگین بود، اما لبخندش مادرانه بود. باشد که عیسی مسیح ستایش شود.

فرزندان عزیزم، مسلمان شوید و در راه خیر قدم بردارید. بچه ها، از شما می خواهم که به سوی خدا بازگردید. دعوت مرا بپذیر بیشتر دعا کن، با دل دعا کن، تسبیح مقدس را بخوان. نزد من بیا: می خواهم همه شما را به پسرم عیسی هدایت کنم. عیسی در مراسم عشای ربانی حضور دارد. عیسی در تمام خیمه‌های روی زمین بی‌صدا در انتظار شماست: در آنجا، عیسی زنده و راستین است.

بچه های عزیز لطفا تبدیل شوید! با استقامت و توکل دعا کنید. من خود را به دعای شما متحد می کنم، خود را به غم های شما می پیوندم، خود را به شادی های شما می پیوندم. بچه ها، دنیا ابری شده و گرفتار شر است. خیلی ها خدا را رد می کنند. بسیاری از او روی گردانند; بنابراین بسیاری فقط در مواقع ضروری خود را به او می سپارند. بچه ها فقط خدا نجات میده!

بچه های عزیز، امروز دوباره از شما می خواهم که برای کلیسای محبوب من و برای تمام نیات من دعا کنید.

سپس مادر از من خواست که با او نماز بخوانم، دستانش را از هم باز کرد و با هم نماز خواندیم. در حالی که با او نماز می خواندم چندین رؤیا دیدم، اما بانوی ما از من خواست که ننویسم. سپس او به همه، به ویژه بیماران، برکت داد.

به نام پدر ، پسر و روح القدس. آمین

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل
نوشته شده در سیمونا و آنجلا.