آنجلا - کلیساها خالی، غارت شده

بانوی ما از Zaro به آنجلا در اول اوت سال 8:

امروز عصر، مریم باکره با لباس سفید ظاهر شد. مانتویی که او را پوشانده بود نیز سفید و پهن بود و سر او را نیز پوشانده بود. بر سر او تاجی از دوازده ستاره درخشان بود. روی سینه مادر قلب گوشتی داشت که می تپید. آغوشش به نشانه استقبال باز بود. در دست راست او تسبیح مقدسی بود، سفیدی مثل نور. تسبیح تقریباً تا پای او پایین رفت. پاهایش برهنه بود و روی جهان [کره زمین] تکیه داشت. جهان در ابر بزرگ خاکستری پوشیده شده بود. صحنه های جنگ و خشونت در جهان قابل مشاهده بود. مادر به آرامی بخشی از مانتو خود را روی قسمتی از جهان لغزید و آن را پوشاند. باشد که عیسی مسیح ستایش شود…

بچه های عزیز، من با لطافت مادرانه به شما نگاه می کنم و خود را به دعای شما یکپارچه می کنم. بچه ها دوستتون دارم بی نهایت دوستتون دارم. بچه ها، امروز عصر همه شما را به قدم زدن در نور دعوت می کنم. به قلب من نگاه کن، به پرتوهای نور قلب پاکم بنگر.

در حالی که مادر این کلمات را می گفت، با انگشت اشاره اش قلبش را به من نشان داد - او آن را با زیبایی تمام به من نشان داد، همچنین بخشی از مانتو را که آن را پوشانده بود حرکت داد. پرتوها تمام جنگل را با همه در آن روشن کردند. بعد دوباره شروع کرد به صحبت کردن.

فرزندان عزیزم دعا کنید و آرامش خود را از دست ندهید. نگذارید که از دام های شاهزاده این دنیا نترسید. بچه ها دنبال من بیایید در مسیری که مدتهاست به شما اشاره کرده ام دنبال من بروید. نترسید بچه های عزیز: من در کنار شما هستم و هرگز شما را ترک نمی کنم. فرزندان من، امروز عصر دوباره اینجا در میان شما هستم تا از شما برای کلیسای محبوبم دعا کنم. بچه ها، نه تنها برای کلیسای جهانی، بلکه برای کلیسای محلی نیز دعا کنید.

وقتی مادر این را می گفت، چهره اش غمگین شد. چشمانش پر از اشک شد. سپس مریم باکره به من گفت: "دخترم، بیا با هم دعا کنیم."

من دیدگاهی در مورد کلیسا داشتم. ابتدا کلیسای رم، سنت پیتر را دیدم. در ابر بزرگی غوطه ور بود، من به سختی می توانستم آن را ببینم. ابر از زمین، از زمین بلند شد. سپس شروع به دیدن کلیساهای مختلف در جهان کردم. بسیاری از آنها باز بودند، اما چیزی در آنها وجود نداشت. گویا دزدی شده بودند، خیمه ها باز (خالی) بودند. سپس کلیساهای بسته دیگری را دیدم - کاملاً محصور شده بودند، گویی برای مدت طولانی بسته بودند. سپس من به دیدن صحنه های دیگر ادامه دادم و دید ادامه یافت، اما مادر به من گفت: "در این مورد سکوت کن" من همچنان به دعا با بانوی ما ادامه دادم و به دیدن رؤیاهای بیشتر ادامه دادم. سپس مادر دوباره شروع به صحبت کرد.

بچه های عزیز، برای کلیسای محبوب من و برای کشیشان بسیار دعا کنید. دعا کن دعا کن برکت مقدسم را به تو می دهم. به نام پدر، پسر و روح القدس. آمین

 

چاپ دوستانه، PDF و ایمیل
نوشته شده در پست, سیمونا و آنجلا.